روز 93/2/29 امیرمحمد وامیررضا همراه خاله هاشون به بازار رفته بودند چون به امیر رضا قول داده بودم که اگه پسر خوبی باشی وبعد اومدن از مدرسه بخوابی میبرمت بیرون ومیریم خونه مادربزرگ که براش دلمه ببریم امیررضا هم به حرف خاله گوش کرده وخاله هم به قولش وفا کرد امیر محمد هم امتحان داشت مامانش کمی به درسهاش نگاه کرد وبرای اینکه زنگ تفریحی بشه امیر محمد هم با ما اومد اینم عکسها قبل رفتن خونه مادربزرگ وبازار اینم ساعت امیررضا که قرار بود باطری بندازیم موقع برگشتن از بازار خیلی وسایل خریدیم (گوجه _تخم مرغ_پفک _بستنی _ دستمال آشپزخونه _ونون بربری_قابلمه وماهی تابه _ که قابلمه ها در سه سایز بودند ویه قابلمه کوچیک که خیلی...